Monday, May 31, 2010

ایرج جنتی عطایی و مهرداد آسمانی

*
ضیافت واژه و ملودی و صدا در آلبومی تازه
*
*
*
در دوره‌هایی از تاریخ موسیقی پاپ ایران، رُخدادهایی به وقوع پیوسته که باعث دگرگونی و پیشرفت موسیقی پاپ شده و ورقی تازه بر این کتاب آهنگین افزوده است.ا
*
در دورانی که سرزمین‌مان، کوله‌باری سنگین از بحران‌ها و التهابات سیاسی اجتماعی و فرهنگی را بر دوش خسته‌ی خود می‌کشد، ترانه که بخش مهمی از فرهنگ هر سرزمینی را تشکیل می‌دهد، باید که ردای تازه‌ای بر تن کند و وظایف ویژه‌ی خود را در جهت اهدای روحیه‌‌ای قوی و مبارز و به دور از خسته‌گی‌های روزمره همراه با انرژی تازه برای مخاطبان‌اش فراهم آورد.ا
*
اینک یکی از تازه‌ترین و زیباترین ورق‌های کتاب موسیقی شکل گرفته و مخاطبان خسته از خارپاره‌های تکرار را، با خود تا انتهای باغی تماشایی دعوت می‌کند.ا
*
ایرج جنتی‌عطایی و مهرداد آسمانی، هنرمندان ارزش‌مند سرزمین‌مان، با یاری یک‌دیگر ورقی تازه و خوش‌اندازه از واژه‌ها و ملودی‌ها را بر کتاب موسیقی پاپ افزوده‌اند و این واژه‌های جادویی و ملودی‌های سحرانگیز را با صدای متفاوت و محزون «مهرداد» در رگ‌رگ من و تو جاری می‌کنند.ا
*
موسیقی غربت، نفس تازه می‌کند و با تازه‌گی خود، به روح مخاطبان‌ خسته‌اش، اکسیژن و طراوت می‌بخشد.ا
*
این‌جا ضیافت واژه و ملودی و صداست. این‌جا یک چشم‌انداز تازه‌گی و زیبایی‌ست. این‌جا سبزآباد ترانه است. این‌جا هنگامه‌ای‌ست بی‌همتا از بهار، که لحظه لحظه‌های‌مان، در تازه‌گی‌اش جوانه خواهد زد.ا
*
نخستین همکاری ایرج جنتی‌عطایی و مهرداد آسمانی، بی‌شک یکی از تاریخی‌ترین همکاری‌های دنیای ترانه‌ است که موسیقی غربت را، رو به جلو خواهند راند و طعم خوش ترانه‌ی حرفه‌ای را به من و تو خواهد چشاند.ا
*
باهم در انتظار منتشر شدن این آلبوم حرفه‌ای و متفاوت خواهیم نشست و در عبور پُرهمهمه‌ی آلبوم تازه، هم‌رنگ ترانه‌هایش و هم‌نفس ترانه‌خوان‌اش خواهیم شد.
ا
*
*
دهم خردادماه 1389 خورشیدی
*
*

Thursday, May 20, 2010

کوچولوی دوست داشتنی

*
ماهان آسمانی
*
*
ماهان کوچولو، پسر دوساله‌ی «مهرداد آسمانی»ا
*
*
سی‌ام اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*

Monday, May 3, 2010

اپیزود 86

*
متن تازه‌ترین گفت‌وگوی تلویزیونی مهرداد
*
*
*
TALK SHOW
*
منصور سپهربند - تلویزیون امیدایران
*
مهرداد: خیلی خسته بودم و باید استراحت می‌کردم و هم‌چنین داشتم فکر می‌کردم که برای آینده کاری تازه‌تر و بهتر و جدی‌تر انجام بدهم که خوش‌بختانه به نتیجه رسیدم و کاری را که دل‌ام می‌خواست انجام بدهم الان داره انجام می‌شه.ا
*
ا* تهیه‌کننده کسی هست که آوازخوان باید نظر او را بپذیره و کارهایی را که تهیه‌کننده برای آلبوم انتخاب کرده را اجرا بکنه. البته به زور نمی‌شه کسی را وادار به این کار کرد و نمی‌شه به‌زور او را به استودیو بُرد، یعنی آوازخوان و تهیه‌کننده باید با هم توافق داشته باشند، اما به‌طور کلی این تهیه‌کننده هست که انتخاب می‌کنه از شعر و آهنگ و تنظیم‌کننده، استودیویی که باید کار ضبط اون‌جا انجام بشه، انتخاب کمپانی و نحوه‌ی تبلیغات آلبوم. پس باید بین تهیه‌کننده و آوازخوان توافق و تفاهم باشه، اما بیش‌تر مسئولیت برعهده‌ی تهیه‌کننده هست، کسی که شاعر و آهنگ‌ساز و نوازنده و استودیوی ضبط را انتخاب کرده...ا
*
ا* تهیه‌ی یک آلبوم صد تا صدوپنجاه‌هزار دلار هزینه داره و با ساختن میوزیک‌ویدیوها این هزینه بالاتر هم میره و همه‌ی این هزینه هم برعهده‌ی آوازخوان هست. شما بپرسید از کمپانی‌ها، آخرین باری که آلبوم یک خواننده را خریدند کی بوده؟ و آلبوم چه کسی بوده؟ آوازخوان بزرگ و کوچک هم نداره، کمپانی‌ها آلبوم هیچ آوازخوانی را نمی‌‌خرند، به همین راحتی.ا
*
خُب! حالا آوازخوان میاد و این هزینه‌ی آلبوم را تقبل می‌‌کنه، بنابراین باید بره در برنامه‌ها و کنسرت‌های مختلف بخونه تا بتونه هزینه‌ای که برای آلبوم صرف کرده را جبران بکنه. درحقیقت در این دوره از موسیقی غربت، خواننده‌ها دارند با هزینه‌ی شخصی خودشون موزیک را سرپا نگه می‌دارند و به این ترتیب عادلانه نیست که من بنشینم و درمورد کار دیگران قضاوت کنم.
ا
*
ا* من منیجر ندارم، خودم کارهامو انجام میدم و مسئولیت کارهای خودم را برعهده می‌گیرم. اصولن من در مورد همه حرف نمی‌‌زنم، اما اگر منیجر به معنی کباب‌زن و بندانداز و چمدون‌کش باشه، نه منیجر به درد نمی‌خوره. چون این‌جور منیجرها کارشون بیش‌تر بله‌قربان گفتن هست، یعنی این‌که خودِ خواننده پشت این ماجرا هست ولی به‌جای این‌که خواننده حرف بزنه، شخص دیگری حرف می‌زنه. درحقیقت خواننده خودشو پشت این شخصی که اسم‌اش منیجر هست مخفی می‌کنه و اگه اشتباهی هم پیش بیاد همه را به گردن منیجر میندازه و میگه من که خبر نداشتم.ا
*
بنابراین کسی که فرق بین میکروفن و اسپیکر را نمی‌‌دونه، نمی‌شه اسم‌اش را گذاشت منیجر. حالا فرض کنید من یک چنین منیجری دارم این‌جور منیجرها کارشون مثلن اینه که فرض کنید تلفن می‌زنه به مثلن آقای سپهربند و میگه که آلبوم مهرداد را نمی‌خرند، حالا چی‌کارش کنیم؟ خُب با این کار اول از همه آبروی خواننده را می‌بره، بعد آبروی شاعر و آهنگ‌ساز را و آلبوم را هم زیر سوال می‌بره.
ا
*
آقای سپهربند هم پیشنهاد میده که مثلن هفت هشت هزار تا از این آلبوم چاپ کنید، دوسه هزارتاشو در کنسرت‌ها بفروشید، بقیه را هم بدید مثلن آقای وارطان آوانسیان پخش کنه. این پیشنهادها می‌‌شه اما آلبوم کماکان به فروش نمیره. به چنین کسی نمی‌شه گفت منیجر و من برای کارم نیازی به چنین شخصی ندارم. اما اگه کسی باشه که این کار را بلد باشه، برای من تولید برنامه بکنه و بدونه که من کجا باید بخونم و کجا نباید بخونم، فرمانبر نباشه، بله‌قربان‌گوی من نباشه، با کمال میل، چرا که نه...؟
*
ا* من کماکان به شما عرض می‌کنم درمورد همه‌ی همکاران‌ام اگر کاری از من بربیاد براشون انجام میدم، اما این سوالی که شما مطرح می‌کنید را به شخص به‌خصوصی ربط ندید، من در مورد کسی حرف نمی‌زنم، اصلن وقت این حرف‌ها را ندارم، واقعن وقتشو ندارم که در مورد کسی حرف بزنم، ولی همین که شما پرسیدید من میگم هیچ‌کدام، به همین راحتی...ا
*
ا* ...ولی در مورد من هرگز نتونستند این کار را بکنند، من هر وقت خودم خواستم با کسی ارتباط داشتم و اگر نخواستم ارتباطم را قطع کردم. این همیشه در ذهن شما دوست خوب من باشه که اگر به من بگن که آقای سپهربند اینو گفت یا اونو گفت، من ارتباطم با شما خراب نمی‌شه چون شما را می‌شناسم. ولی اگر شخصی دهن‌بین باشه، حتمن تاثیر می‌ذاره و ارتباطش هم خراب می‌شه...ا
*
ا* البته من سال‌ها پیش در لس‌انجلس افتخار آشنایی با استاد ایرج جنتی‌عطایی را داشتم و بعد با هم رفیق شدیم و رفت‌وآمد خانواده‌گی داشتیم. چندین بار هم پیش اومد که نزدیک شدیم به این که من افتخار هم‌ترانه‌گی با ایرج عزیز را داشته باشم، ولی به دلایلی این اتفاق نیفتاد، دلایل‌اش را هم دل‌ام می‌خواد زمانی که خود ایرج جون هم هست مطرح کنم که چرا ایشون نپذیرفت. البته در اون هم‌کاری من قرار نبود بخونم، من به‌عنوان آهنگ‌ساز حضور داشتم و یکی از همکاران قرار بود ترانه‌های ایشون را بخونه که آقای جنتی‌عطایی گفتند که من با اون همکار اختلاف سیاسی دارم و بهشون ترانه نمیدم...ا
*
ا* ...درغیر این صورت هیچ پیام شخصی در این ترانه نیست و این ترانه حرف پنجاه سال هست، حرف دیروز و امروز و شخص به‌خصوصی نیست. کسانی هستند که ترانه‌های ایرج جون را خوندند و ایرج جون هنوز هم دوست داره که ترانه‌هاشو بخونند، دوست‌شون داره، بهشون عشق می‌ورزه و کسانی هم هستند که ترانه‌هاشو خوندند که ایشون از رفتارشون راضی نیست و در این ترانه میگه که چه کسانی باید ترانه‌ها را پس بدهند و به چه دلیلی باید پس بدهند. پس هیچ پیام شخصی به هیچ خواننده‌ی به‌خصوصی نداره...ا
*
ا* حتمن شده بود. با هم حرف زدیم. البته دوست ندارم که به گذشته برگردم، ولی اینو بگم که هدف‌های بزرگی در نظر بود، این‌که پای دلال وسط نباشه و خود هنرمندان این کار را انجام بدهند و هرکسی هم به پول‌اش برسه و قرار نبود که مجانی کار کنند. اما قرار بود که از درآمدش یک ساختمان تهیه بشه برای خانه‌ی هنرمندان و به اسم هنرمندان خارج از کشور، یعنی به اسم شخص به‌خصوصی نبود، این‌جوری هم نبود که بگویند این ساختمان مال حسن‌آقاست یا مال آقای کامبیزه، برای همه‌ی هنرمندان خارج از کشور بود. این پیشنهاد من بود که انجام هم نشد، ولی من بعد دیگه از این ماجرا جدا شدم و دیگه خبر ندارم که چرا شد و چرا نشد...ا
*
ا* این یکی از خواص کار هنری‌ست که گاه همکاری می‌کنند، گاه همکاری نمی‌کنند. این قسمت‌اش مهم نیست که کار می‌کنند یا کار نمی‌‌کنند یا حرف می‌زنند یا حرف نمی‌‌زنند. همان‌طور که گفتم من دوست ندارم به پشت‌سرم نگاه کنم و صادقانه اینو میگم، من جلو را نگاه می‌کنم که چاله جلوی پام نباشه، یعنی به آینده نگاه می‌کنم. من فکر می‌کنم این‌قبیل قصه‌ها و داستان‌ها را باید موکول کنیم به دوران بازنشسته‌گی، زمانی که کاری و حرف تازه‌ای نداریم بزنیم، می‌نشینیم واسه هم قصه تعریف می‌کنیم، مردم هم خوش‌شون میاد...ا
*
متن کامل این گفت‌وگوی جالب در
*
*
*
*
سیزدهم اردیبهشت‌ماه 1389 خورشیدی
*
*