Thursday, September 11, 2008

تازه ترین شماره ی مجله ی جوانان

*
*
مهرداد بدون روتوش حرف می‌زند
*
*
*
ماجرا از یک سال پیش آغاز شد. مشیت از اعضای همیشه‌گی ارکستر داریوش هر بار که به دیدن‌ام می‌آمد درباره‌ی داریوش با من حرف می‌زد، این که برنامه‌ی مشترک داریوش و گوگوش می‌تواند یک حادثه باشد که البته من زیاد دنباله‌ی حرف را نمی‌گرفتم چرا که تمایلی از طرف گوگوش آن روزها نمی‌دیدم.ر
*
تا این که یک روز درحالی که مشیت با داریوش حرف می‌زد، تلفن را به من داد و من با داریوش سلام و احوال‌پرسی کردم و درباره‌ی اوضاع موزیک حرف زدیم و خداحافظی کردیم. تا چند ماه بعد، مشیت با من دوباره با یک دیدار مشترک با داریوش گفت و این که با هم به منزل داریوش برویم. من چون با داریوش از نزدیک برخوردی نداشتم و درضمن رفت و آمدی میان ما نبود، راست‌اش خجالت کشیدم بدون مقدمه به چنین دعوتی جواب بدهم تا این که خود داریوش لطف کرد و به تلفن دستی من زنگ زد و مرا دعوت کرد.ر
*
چنین دعوتی از سوی یک هنرمند پیش‌کسوت برای‌ام جالب بود، با مهر پذیرفتم . وقتی به دیدارش رفتم همه‌ی آن‌چه که درباره‌ی داریوش در ذهن خود داشتم، به هم ریخت چون انگار با یک داریوش کاملن متفاوت روبه‌رو شدم. دیدم داریوش به‌کلی با آن‌چه در این هیجده سال به من گفته بودند، تفاوت دارد. او را یک انسان دیگر در یک عالم دیگر، بسیار مثبت، خوش‌قلب و دوراندیش و هنرمندی واقعن مسئول دیدم.ر
*
دیدار خوبی بود، کلی با هم حرف زدیم و من با نگاهی دیگر نسبت به داریوش، دست‌اش را به‌عنوان خداحافظی فشردم. مدتی گذشت تا من تمایل داریوش را برای برنامه‌های مشترک با گوگوش احساس کردم، این که با هم کنسرت‌هایی برگزار کنند. با توجه به این که مشکلاتی در این راه وجود دارد، حل شود، من پیشنهاد دادم مسلمن چنین برنامه‌ی مشترکی نیاز به همکاری و حمایت اقشار مختلف جامعه، رسانه‌ها و هنرمندان دارد، حمایتی همه‌جانبه.ر
*
در این دیدارها مشیت هم حضور داشت و قرار ملاقات‌های بعدی را هم گذاشتیم. در فاصله‌ی بین این دیدارها، من طرحی را آماده کردم که این طرح حاوی مسایل انسانی بود، این که اگر قرار باشد چنین کنسرت‌های مشترکی اجرا شود، نگاه ما باید ابتدا به جامعه‌ی هنری باشد، کوشش برای بالابردن ارزش‌های جامعه‌ی هنری. مثلن باید از حسن شماعی‌زاده، مارتیک، شهرام شب‌پره، حتا داوود بهبودی که آهنگی برای داریوش ساخته، دعوت شود که روی صحنه بیایند و سهمی داشته باشند. باید اسپانسرهای بزرگ گرفته شود و بخش بزرگی از درآمد این کنسرت‌ها برای خریداری ساختمانی برای«خانه‌ی هنرمندان» اختصاص یابد.
ر
*
*
درتمامی مدتی که من در این باره حرف می‌زدم، یک بار هم به خودم اشاره نکردم، من حتا طرح تهیه‌ی یک آلبوم مشترک با گوگوش و داریوش را پیشنهاد کردم که چند آهنگ گوگوش، چند آهنگ داریوش و در ضمن چند آهنگ دوصدایی بخوانند. حرف خانه‌ی هنرمندان را زدم، چون گوگوش از اولین سالی که وارد امریکا شد، همیشه آرزوی بزرگ‌اش این بود که خانه‌ی هنرمندان مقیم خارج را بنیان بگذارد و چه بهتر که با هنرمندی چون داریوش و همه‌ی آن‌هایی که سال‌ها با او همکاری کرده‌اند، این گام بزرگ را بردارد.ر
*
برای آن آلبوم هم پیشنهاد دادم که من آهنگی نسازم، بلکه از هنرمندان باسابقه و یا حتا جوان دیگر استفاده شود مگر آن که خودشان بخواهند آهنگ‌های مرا بخوانند.ر
*
برای من، گوگوش و داریوش و هنرمندان زحمتکش و باسابقه مطرح بود، برای من جامعه‌ی هنری و یک امید بزرگ برای آینده‌ی هنرمندان زحمتکش مطرح بود که داریوش عزیز هم پذیرفت، خیلی هم استقبال کرد. همین‌ها بود که دیدگاه مرا نسبت به داریوش عوض کرد که چه‌قدر به سرنوشت هنرمندان و همکاران قدیمی و جوان‌ترها اهمیت می‌دهد.ر
*
درهمان حال مثل یک برادر کوچک از داریوش خواهش کردم با توجه به این که من در طی سال‌های گذشته به اندازه‌ی کافی اذیت شده‌ام، من در این میان اذیت نشوم و صدمه نبینم که داریوش با من دست برادری داد و گفت ما مثل دو برادر هستیم و قول داد که هرگز در این مسیر اذیتی نخواهی شد و مسلمن تا زمانی که داریوش عزیز، متعهد به برادری خود باشد که می‌دانم که هست، من از همه‌ی وجودم مایه می‌گذارم.ر
*
در تمام این مدت، من و داریوش با هم دیدار داشتیم و مشیت هم دائمن حضور داشت و فقط در جلسه‌ی آخر یکی از دست اندرکاران هنری، شاهد رفت و آمد من با داریوش شد وگرنه همه چیز در خفا می‌ماند تا روزی که به نتیجه برسد و اعلام شود. ولی بعد فهمیدیم دیوار گوش دارد.
ر
*
*
در این مدت، من گوگوش را در جریان همه‌ی حرف‌ها و دیدارهایم با داریوش گذاشتم و خوش‌بختانه هیچ چیز پنهان از گوگوش عزیز نبود و هیچ‌گونه عکس‌العملی هم در این مورد نشان نداد و نه تایید و نه تکذیب کرد. اصولن گوگوش بعد از ماجراهای چند ساله‌ی اخیر، به هر پیشنهادی که دریافت می‌کند، صبورانه فکر می‌کند و بعد جواب می‌دهد. اصولن من در طی این پنج سال گذشته، هیچ‌گاه چیزی را از گوگوش پنهان نکردم.ر
*
درطی پنج سال گذشته، من و گوگوش با حرف‌ها و شایعات زیادی همراه بودیم، ولی خوش‌حال‌ام که گوگوش همیشه بخش جداناشدنی خانواده‌ی من، و من بخش جداناشدنی خانواده‌ی گوگوش بودم.
ر
*
*
بیست‌ویکم شهریورماه 1387 خورشیدی
*
*