Saturday, May 31, 2008

دردهای جامعه در دل ترانه ی جنگل شش و هشت

*
یه جعبه رنگ واسه روز مبادا...ا
**
*

گفتیم از این بدتر نمی‌شه و شد
از این بدتر کردیم و شد خود به خود
*
ما ایرانی‌ها در جامعه‌ای بی سروته زنده‌گی می‌کنیم و به واقع نمی‌دانم وقتی در آینده، تاریخ این دوره نوشته ‌شود از کسانی که در این برهه از زمان زنده‌گی می‌کرده‌اند به چه شکلی و با چه عنوانی یاد خواهد شد . اما هر چه که هست همینی‌ست که می‌بینیم، می‌شنویم، حس می‌کنیم و می‌دانیم که بد است، خیلی بد، اما همه فقط نگاه می‌کنیم و با بدها هم‌گام می‌شویم و یا در بهترین حالت، سکوت می‌کنیم.ر
*
جامعه‌ی غم‌انگیز ایرانی فقط مختص داخل کشور نیست که اوضاع خارج از کشور، اگر بدتر از داخل نباشد، بهتر هم نیست، به همین دلیل است که می‌گویم جامعه‌ی بی سروته. این جامعه آن طور که در ترانه‌ی جنگل شش‌وهشت آمده، به واقع جنگل است. یعنی بی‌قانونی و هرج و مرج فرهنگی، اجتماعی و شخصی این جامعه، ایجاب می‌کند که به جز جنگل، به چیز دیگری مانند نشود و از دید من، این یکی ازصریح‌ترین و واقعی‌ترین تشبیهاتی‌ست که در شعرهای تمام دوره‌ها آمده.ر
*
شعر و ترانه به جز بیان احساسات و عواطف عاشقانه و دیدگاه‌های عارفانه، باید یکی از عوامل اصلی بیداری مردم باشد. همیشه در دوره‌های حساس تاریخی، چنین بیداری و آگاهی‌ای در شعر شاعران بیدار وجود داشته و امروز نیز صد البته چنین است.ر
*
ترانه‌ی«جنگل شش‌وهشت» فرصت مناسبی است که تکه‌هایی از مشکلات بی‌شمار جامعه‌ی ایرانی که در دل این ترانه خوابیده است، عنوان شود.ر
*
قبل از هر چیز درودی بی‌کران دارم به مهرداد عزیز که ملودی‌های جذاب اش، باعث شد که متن ترانه، خیلی بیش‌تر از حد انتظار خود را نمایش دهد. من شک ندارم اگر متن این ترانه به آهنگ‌ساز دیگری سپرده می‌شد، این همه مخاطب را متوجه‌ی خود نمی‌ساخت. اما نوع آهنگ‌سازی مهرداد در این ترانه به گونه‌ای‌ست که حتا توجه مخاطبان بیگانه با درد و بیگانه با ترانه‌هایی از این دست را هم به سوی خود جلب کرده است، یک موسیقی مدرن و امروزین با اجرایی بدون اغراق عالی و مناسب. ر
*
از دید من، محسوس‌ترین جای ترانه‌ی جنگل شش‌وهشت «یه جعبه رنگ واسه روز مبادا» است. از ابتدای وقوع انقلاب تا به اکنون در داخل ایران، این جعبه رنگ، در دست بیش‌تر مردم دیده می‌شود که در طی این سی سال برای رسیدن به هدف‌هاشان، هر روز مشغول رنگ‌آمیزی خود بودند به طوری که به نقاشان چیره‌دستی تبدیل شده‌اند که بیش‌تر مواقع هم از رنگ‌های گرم استفاده می‌کنند!!!ر
*
جامعه‌ی ایرانی خارج از کشور نیز چنین است، آن‌ها هم قبل از هر چیزی، یک جعبه رنگ تهیه کرده‌اند و با دقت، هر روز بهتر از دیروز خود را رنگ‌آمیزی می‌کنند. به یاد دارم که چند چهره‌ی مشهور تلویزیونی که زمانی در تلویزیون های سیاسی غوغای آزادی ایران بر پا کرده بودند و با حرکات سر و دست و گردن و سخنان وطن پرستانه، عشق میهن‌پرستی خود را به رخ می‌کشیدند، امروز از جعبه‌ی رنگ نهایت استفاده را کرده‌اند و نه تنها از آزاد کردن وطن دست کشیده‌اند که خود نیز با گرفتن گذرنامه‌ی ایرانی، به ایران هم رفت و آمد می‌کنند با این بهانه که مادرشان را ببینند!!! اینک نیز در تلویزیون‌های غیرسیاسی ظاهر می‌شوند و پشت هم می‌گویند: ایرانی و آزاد و مستقل باشید یا چیزی شبیه به این!!! گویا این روزها برای رنگ‌آمیزی، هر روز، روز مباداست!!!ر
*
از عوامل اصلی رواج جعبه‌ی رنگ، فقدان فرهنگ درست اجتماعی‌ست و یکی از عوامل نبودن فرهنگ درست، جهل و خرافه است. وقتی در هزاره‌ی سوم، هنوز داخل چاه جمکران و انواع و اقسام چاه‌های صاحب‌الزمان، نامه می- اندازند، استحکام ریشه‌ی جهل و خرافه‌پرستی، بیش‌تر نمایان می‌شود.ر

نامه نگاری با یه چاه بی آب
فکر یه شام اتمی با شراب
یه جعبه رنگ واسه روز مبادا
رای همه فدای اخم آقا
*
در داخل کشور، دولت و قانون اساسی، آزادی را قدغن کرده است، اما در جامعه‌ی آزاد خارج از کشور، این خود ایرانی‌ها هستند که آزادی را برای خود قدغن کرده‌اند و گویا تنها چیزی که هم در داخل وهم در خارج از کشور آزاد است، به همراه داشتن همان جعبه‌ی رنگ کذایی‌ست!!!ر
*
اگر بخواهیم گناهان عریض و طویل را بین جامعه‌ی داخل و خارج از کشور تقسیم کنیم، به نظر می‌آید که گناه جامعه‌ی خارج از کشور بیش‌تر است. مردم داخل کشور که دست و پای‌شان به شدت بسته است، اما با همه‌ی خطراتی که وجود دارد، هر طبقه‌ای از جامعه، یک دیش و رسیور تهیه کرده‌اند که ببینند هم‌وطنان خارج از کشورشان چه می- گویند و چه می‌کنند. اما وقتی بیست وپنج کانال تلویزیونی بلکه بیش‌تر، از بام تا شام، شش‌وهشت‌های قردار پخش می‌کنند، اینان نیز به جز رقصیدن چه کار باید بکنند؟
*
از شش‌وهشت‌ها که بگذریم، حتا طیف تحصیل‌کرده و مثلن روشن‌فکر جامعه نیز در رسانه‌ها، تصویر خوبی از خود نشان نمی‌دهند. روان‌شناسی که موضوع داغ رسانه‌های امروزین شده است و پاسخ به پرسش‌های دردمندان و صاحبان مشکل و معضل، به یکی از مهم‌ترین وظایف رسانه‌ها تبدیل گشته نیز خود حدیثی دیگر است.ر
*
روان‌شناسان گرامی با دادن مبلغی ناچیز یا باچیز، از رسانه‌ها وقت می‌خرند تا پاسخ‌گوی مشکلات مردم باشند، این در واقع پوسته‌ی کارشان است، اما داخل این پوسته چیز دیگری‌ست و آن تبلیغ خود و شماره تلفن محل مشاوره شان است که مردم را حتا از ایران به سمت خود بکشانند. کسانی که ساکن امریکا و به ویژه لس‌انجلس هستند که می‌توانند به طورمستقیم در این مراکز مشاوره‌ی تبلیغ شده، حضور داشته باشند و کمی دلار خرج کنند شاید که مشکل‌شان حل شود... البته تا این جای کار ملالی نیست.ر
*
اما درد اصلی این‌جاست که این روند تبلیغ، شامل حال ایران هم می‌شود بدین ترتیب که مردم مشکل‌دار داخل ایران می‌توانند از طریق تلفن‌های اعلام شده با مراکز روان‌درمانی این روان‌شناسان گرامی تماس بگیرند و مشکلات‌شان را مطرح کنند و صد البته نه به شکل رایگان، بلکه با پرداخت مبلغی که به محض شنیدن میزان مبلغ، چشم‌های آدم چپ می‌شود. به ویژه وقتی که می‌شنوی که خیلی راحت شماره حسابی مخصوص در ایران را می‌دهند که پول را به این شماره حساب در فلان بانک واریز کنید و بعد زنگ بزنید و با خانم یا آقای دکتر صحبت بفرمایید تا شاید مشکل تان حل شود؟!!؟
*
به واقع روان‌شناسان گرامی که برای حل مشکلات هم‌وطنان داخل ایران، چنین روشی را پیش می‌گیرند نه درد هم‌وطنان داخل ایران را می‌شناسند و نه این دردها برای‌شان مهم است که اگر مهم بود و دردشناس بودند، باید به ساده‌گی می‌فهمیدند که امکان پرداخت پول‌های آن‌چنانی برای کسانی که در ایران ساکن هستند، امکان‌پذیر نیست!!!!ر
*
و بعد آگهی‌های سمینارهای روان‌شناسی و به‌ویژه خودشناسی هم، خود حدیثی جداگانه دارد. تبلیغ سمینار خود شناسی روی عرشه‌ی کشتی و دعوت مردم به این سمینار با این مژده که در این سمینار، فلان دیجی هم حضور دارد و برنامه‌ی موسیقی اجرا خواهد کرد!!! من حیرت می کنم که در این گونه سمینارها، قرار است کدام خود شناسانده شود که نام خودشناسی بر آن می‌گذارند!!!!!؟؟؟ آیا این کار با منبرهای دروغینی که مردم را به نوعی دیگر به سمت خود می‌کشاند و پول می‌گرفت چه قبل و چه بعد از انقلاب، تفاوتی دارد؟ فریب دادن شکل‌های مختلف دارد اما ریشه‌ی همه‌ی آن‌ها همان فریب است.
ر
*
رو عرشه‌ی کشتی‌های راس راسی
دی‌جی سر کلاس خودشناسی
پای روضه‌های مردم فریبی
نقل و نبات‌شون بمبای جیبی
*
رسانه‌ها اعم از دیداری و شنیداری و نوشتاری، به دلیل این که به‌طور مستقیم با خیل عظیمی از مخاطبان روبه‌رو هستند، مسئولیت بس بسیار سنگینی در قبال جامعه دارند. متاسفانه بیش‌تر رسانه‌ها، چنین مسئولیتی را نمی‌شناسند و به هردلیلی که خود می‌دانند حال زنده‌گی سخت درغربت است یا هر چیز دیگر، بیش‌تر از این که چنین مسئولیت سنگینی را بپذیرند، اندیشه‌ی پول‌سازی در سر دارند و هدف اصلی‌شان رسیدن به پول بیش‌تر است.ر
*
در جامعه‌ی آزاد خارج از کشور، این فرصت وجود دارد که این رسانه‌ها عامل آگاه کردن و بیداری مردم، مبارزه با جهل و خرافه‌پرستی، زایش فرهنگ اجتماعی مثبت، یادآوری تاریخ ایران و آن چه که بر این سرزمین گذشت، جلب توجه مخاطبان به سمت هنر واقعی و یادآوری مسئولیت‌های فردی و اجتماعی به مردم باشند و در کنار این موارد اصلی هم، صد البته برنامه‌های تفریحی و سرگرمی نیز لازم است... اما آن چه که دیده می‌شود هیچ چیز نیست به جز تفریح و سرگرمی و پول‌سازی و آن‌چه که بیش از هر چیزی به چشم می‌آید جعبه‌ی رنگ است که بیش‌تر رسانه‌ها به دست گرفته‌اند و با همه‌ی زحمتی که می‌کشند و همه‌ی تلاشی که در زمینه‌ی اداره کردن و پا برجا ماندن رسانه‌ی خود دارند، به دلیل احساس نکردن مسئولیت اصلی رسانه‌ای، به جایی نرسیده‌اند که هیچ، مخاطبان را هم به بیراهه کشانده‌اند آن چنان که همه‌کس، همه چیز را فراموش کرده‌اند.ر
*
بیست و چهار ساعته‌های خاموش
بازی ما یادم تو را فراموش
*
بنابراین رسانه‌هایی که می‌توانستند عاملی برای بیداری و حرکت مردم به سمت خودشناسی و بیداری باشند، بر عکس آن چه که تصور می‌شد، عمل کردند، درست همان گونه که سرزمین ساخته و پرداخته‌ی کوروش کبیر که نماد ایرانیان است، به دست خلیفه‌نشین دیکتاتور و عرب‌زده و بیگانه با عشق افتاد و ایرانی بودن و عشق ورزیدن در آن قدغن شد. همیشه به دنبال جهل و خواب آلوده‌گی جامعه، آن‌چه که را انتظارش را نداریم جلوی چشم‌مان حیرت زده‌مان ظاهر می‌شود.ر
*
ماهواره‌ی بالا دست
افتاد تو چاه و شکست
تعبیر خواب کوروش
خلافت عاشق‌کش
*
نتیجه این شد به جای این که مخاطبان به فکر سرزمین‌شان و گرفتاری‌های میهن‌شان باشند، توجه‌شان به انواع و اقسام مشاور املاک در دوبی جلب شد که هر روز هم بر تعدادشان اضافه می‌شود و حیرت‌انگیز است که مردم سراسر گرفتار ساکن ایران، چه‌گونه می‌توانند حتا با وام‌های طولانی مدت بانک‌های امارات، با خرید خانه در دوبی سرمایه گذاری کنند؟ و اصلن سوال اصلی این جاست که چه اصراری‌ست که ایرانی‌ها در دوبی خانه بخرند؟؟ چرا باید سرمایه های ایران به سمت دوبی سرازیر شود؟
*
به هر شکل، این آگهی‌های دوبی است که چرخ هزینه‌های سنگین تلویزیون‌ها را می‌چرخاند و آن رسانه‌ای که آگهی دوبی ندارد، با کمر خمیده از بار هزینه‌ها‌ی سنگین، به کار خود ادامه می‌دهد، اما آن‌چه که باید بگوید را می‌گوید و تا آن جا که بتواند از پس مشکلات‌اش برآید، دروغ و تزویر به مردم نگون‌بخت تحویل نمی‌دهد.ر
*
بخش خبر کاری نکن خراب شه
آگهی دوبی نقش برآب شه
کشتار میلیونی بگو دروغه
یا که عجالتن سرش شلوغه
خبرچینا در نقش هم‌کلاسی
وی‌آی‌پی کنسرتای سیاسی
*
به دلیل این که در سرزمین ما و برای جامعه‌ی ایرانی، هیچ‌گونه فرهنگ‌سازی مثبت انجام نگرفته، مردم ساکن خارج از کشور، همان فرهنگ نصفه نیمه‌ی خود و نیز سنت‌ها و باورهای سرزمین‌شان را با فرهنگ غربی عجین کرده‌اند که معجونی تماشایی از آن ساخته شده، معجونی غم‌انگیز!!!ر
*
خیلی خوب است که از نکات خوب فرهنگ‌های سایر کشورها بهره ببریم اما متاسفانه، آن‌چه که بیش‌تر هم‌وطنان نازنین ما از فرهنگ‌های دیگر می‌گیرند، جنبه‌های نه چندان خوب‌اش است. این معضل جای بحث فراوان می‌طلبد که از حوصله‌ی این نوشته خارج است.ر
*
همین است که وقتی در جامعه‌ی ایرانی نمایشگاه نقاشی برپا می‌شود، از حضور ایرانیان در آن خبری نیست. کتاب‌فروشی‌ها مشتری چندانی ندارند و اگر شب شعری نیز برگزار شود، برای جلب توجه مردم باید در سفره‌ی چلوکباب پیچیده شود تا نظرها را به خود جلب کند که در بیش‌تر موارد هم نظرها به سمت خوردنی‌ها جلب می‌شود و نه شنیدنی‌ها. این است که همه‌ی این موارد فرهنگی، ناقص‌الخلقه به دنیا می‌آیند و ناقص‌الخلقه نیز از دنیا می‌روند.ر

شب شعرپیچیده
در سفره‌ای پوسیده
سرود برگزیده
نت‌های سربریده

*
سال‌هاست که هر روز می‌گوییم: از این بدتر دیگه نمی‌شه، اما شد، بدتر از این شد و بازهم خواهد شد و هم‌چنان ادامه پیدا خواهد کرد چرا که از ماست که بر ماست.ر
*
گفتیم از این بدتر نمی‌شه و شد
از این بدتر کردیم و شد خود به خود
*
تکرار از این بدتر در انتهای ترانه نیز گواه تاکید مهرداد بر این مطلب است :ر

از این بدتر، از این بدتر، از این بدتر کردیم و شد خود به خود
*
*
یازدهم خرداد ماه 1387 خورشیدی
*

Tuesday, May 20, 2008

ملودی‌های خوش‌رنگ

*
ملودی‌های خوش‌رنگ
*
نوشته‌ی: مرجان. ک
*
*
*
* صدای محزون مهرداد را دوست دارم که شبیه صدای هیچ‌کس نیست. موسیقی مهرداد را دوست دارم که هر دفعه متفاوت‌تر از دفعه‌ی پیشین است. فاصله و کاردستی را خیلی دوست دارم و بیش از همه جنگل شش‌وهشت را دوست دارم. همه‌ی ساخته‌های جدید مهرداد در آلبوم«شب سپید» زیباست اما به نظر من اوج آلبوم شب سپید جنگل شش‌وهشت و هفته‌ی سپید و سیاه ست.ر
*
وقتی به ترانه‌های آلبوم شب سپید نگاه می‌کنم، می‌بینم ترانه‌هایی که مهرداد ساخته و خود اجرا کرده، پنج ترانه است به ترتیب: جنگل شش‌وهشت، بوسه‌های پیاده‌رو، هفته‌ی سپید و سیاه، کوچه‌ی لخت و نیلوفر آبی. با خودم می‌گویم که ای کاش مهرداد دو یا سه ترانه‌ی دیگر به این پنج ترانه اضافه می‌کرد و آلبوم مستقل خودش را انتشار می‌داد که به‌نظرم یکی از زیباترین آلبوم‌ها می‌شد.ر
*
آهنگ‌سازی این ترانه‌ها و هم‌چنین اجراهای مهرداد از آلبوم قبلی یعنی«عکس‌فوری» واقعن چندین پله بالاتر است و این نشان می‌دهد که مهرداد هر روز بیش‌تر پیشرفت می‌کند و پیشرفت کردن در موسیقی ممکن نیست مگر با کار کردن و به روز شدن.ر
*
باید توجه کنیم که آلبوم عکس‌فوری هم یکی از زیباترین کارهای خارج از کشور است، که بعد از گذشت چند سال، من وقتی به ترانه هایش گوش می‌کنم هنوز برای‌ام تازه‌گی دارند.ر
*
یکی از امتیازات کار مهرداد در آلبوم«شب سپید» که بسیار هم مهم است این است با این‌که مثل آلبوم عکس‌فوری، همه‌ی ترانه‌ها، کار شهیار قنبری است، اما مهرداد به نحوی روی ترانه‌ها کار کرده که ترانه‌های آلبوم شب سپید کاملن متفاوت از آلبوم عکس‌فوری هستند و این امتیاز بزرگی برای مهرداد محسوب می‌شود.ر
*
از این که بگذریم حتا چهار ترانه‌ی کوچه‌ی لخت، جنگل شش‌وهشت، هفته‌ی سپید و سیاه و بوسه‌های پیاده‌رو هم کاملن باهم متفاوت هستند و هرکدام حال و هوای مخصوص خودشان را دارند با اینکه متن ترانه‌ها همه از یک شاعر است و تنظیم‌ها هم کار یک نفر است.ر
*
کوچه‌ی لخت یکی از زیباترین عاشقانه‌هایی ست که من تاکنون شنیده‌ام و ملودی، منطبق با شعر، عاشقانه‌ی عاشقانه است، یک عاشقانه‌ی غم‌ناک، و ملودی در همان ابتدای ترانه، با صدای ناله‌واری که از سیم‌های گیتار جدا می‌شود، به مخاطب می‌فهماند که قرار است غم جدایی عاشق را ببیند و حس کند و اولین کلمات شاعر هم، که به گوش مخاطب می‌رسد این است: مثل یه دستمال کاغذی /عشقو مچاله می‌کنم...ر
*
ملودی هم‌گام با ترانه، از همان ابتدا عاشقانه‌ای غم‌ناک را به مخاطب گوشزد می‌کنند و در سراسر ترانه، این هم‌گامی کاملن حفظ می‌شود و به همین علت، متن ترانه، بهتر و راحت‌تر به ذهن می‌نشیند . من این نوع ملودی‌سازی مهرداد را بسیار دوست دارم و تا به اکنون کمتر، چنین هماهنگی را در بین سایر ترانه‌های ایرانی دیده‌ام. استعداد و ذوق مهرداد، در همین ترانه، به خوبی خود را نشان می‌دهد و اجرای آن توسط مهرداد، یکی از زیباترین اجراهای همیشه است. ر
*
جنگل شش‌وهشت بی هیچ قید و شرطی یک ترانه‌ی سیاسی‌ست یا به قولی ترانه‌ی معترض و رنگ و لعاب سیاسی آن، بی هیچ پوششی از دور پیداست. اما به دلیل این که ترانه‌های سیاسی، این روزها به دلیل شرایط خاص ما ایرانیان، بیش از هر زمان ساخته می‌شود، این ترانه با چاشنی جالبی همراه است که آن را از سایر ترانه‌های سیاسی متمایز می‌کند و آن طنز زیبای متن ترانه است. ترانه‌های معترض یا سیاسی به دلیل فضایی که بر ما حاکم است و شاید به دلیل زیاد شدن‌شان، تقریبن رنگی مشابه دارند، اما جنگل شش‌وهشت با هوشیاری وام‌گیری از طنز، توجه خیلی از مردمی را هم که به ترانه‌های معترض علاقه‌ای ندارند، به خود جلب کرده است.ر
*
ملودی جنگل شش‌وهشت نیز به مدد هوشیاری مهرداد و درک عمیق او از نوع ترانه، فضاسازی ترانه را به اوج برده است. گویا ملودی، خودِ متن است. با خود گفتم شاید اول ملودی ساخته شده و بعد متن بر روی آن نوشته شده باشد، ولی بعید می‌دانم که این روزها چنین کاری انجام بگیرد. طنز در جای‌جای اجرای این ترانه به وضوح دیده می‌شود، مخصوصن زمانی که مهرداد با تاکید می‌گوید: چه‌قدر به ما خوش گذشت...ر
*
بوسه‌های پیاده‌رو به دیده‌ی من، یک ترانه‌ی عاشقانه - اجتماعی به حساب می‌آید، باید قبول کرد که رفتار عاشقانه، در اجتماع امروز ما، با جامعه‌های دیگر متفاوت است. مثلن ما حق نداریم با عشق‌مان در پیاده‌روی خیابان قدم بزنیم چه رسد به بوسه و نوازش، و اگر چنین کاری کنیم حتمن توسط عوامل ارشاد کننده‌ی اجتماع، ما را به ارشاد شدن اجباری وادار خواهند کرد!!ر
*
این ترانه همراه با ملودی زیبای آن، موقعیت جوان‌های جامعه و عشق‌ها و آرزوهای پنهانی را به گوش مخاطب می‌رساند.ر
*
اما هفته‌ی سپید و سیاه که خود حدیثی دیگر است. به نظر من یک فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان خوش ذوق، می‌تواند از این ترانه یک فیلم بسازد و ملودی ترانه هم آهنگ متن فیلم باشد.ر
*
غم غربت یک مهاجر یا یک تبعیدی، در این ترانه کاملن حس می‌شود، ذوب شدن تبعیدی در فرهنگ و روش زنده‌گی سرزمین غربت، درحالی که هنوز و هم‌چنان باورهای سرزمین خود را نیز بر دوش خسته‌اش می‌کشد، یک درام اجتماعی‌ست.ر
*
ترکیب‌سازهای پیانو که سازی فرنگی‌ست و تار که سازی ایرانی است، تلفیق زیبایی را به وجود آورده که دو فرهنگه شدن مهاجران و تبعیدی‌های دور از وطن را به‌خوبی نشان می‌دهد.ر
*
به مهرداد آسمانی برای آهنگ زیبای هفته‌ی سپید و سیاه باید تبریکی ویژه گفت. چه‌قدر زیبا تلفیق اجباری دو فرهنگ شرقی و غربی را با ملودی‌های دو ساز شرقی و غربی نشان داده است.ر
*
من مدلی نیلوفر آبی را هم بسیار دوست دارم. با این‌که ترانه‌هایش را قبلن شنیده بودم، اما این مدلی تازه‌گی خاصی دارد و این طور به نظرم رسیده که ملودی‌هایش نیز تا حدودی تغییر کرده که به زیبایی کار اضافه شده است. انتخاب ترانه‌ها و پشت هم قرار گرفتن‌شان، بسیار باسلیقه انجام گرفته و جالب‌ترین جای آن، نحوه‌ی وصل شدن ترانه‌ها به یک‌دیگر است که بسیار استادانه انجام شده و خصوصیت مدلی را کاملن با خود همراه دارد.ر
*
یک تشکر ویژه هم به«اندی‌جی» بدهکار شدم به‌خاطر همه‌ی تنظیم‌های زیبایی که در این پنج ترانه انجام داده است.
ر
*
حق این است که هرکدام از این ترانه‌ها، به تنهایی نقد و بررسی شوند چرا که هرکدام ، دنیایی هستند با حال و هوایی خاص. مطمئن‌ام که دوستان خوش‌ذوق این کار را خواهند کرد.
ر
*
یکُم خرداد ماه 1387 خورشیدی
*