*
در ابتدا، ترانهی«اتاق من» بود و دو کار دیگر آهنگهایی بود که من روی شعرهای خانم زویا ساخته بودم آهنگ دلکوک و چلهنشین، این دو کار، به آقای قنبری سپرده شد که مجددن روی آنها ترانه بنویسند. ایشون هم دو ترانهی تازه برای موسیقی دلکوک و چلهنشین نوشتند و در آلبوم آخرین خبر، کار رسید به پنج ترانه از خانم زویا و سه کار از آقای قنبری، دلکوک، چلهنشین و اتاق من.ر
*
ترانهی آخرین خبر برای آلبوم من نوشته شده بود و دستمزد این کار را هم من به آقای قنبری دادم و واگذاری این کار را هم ابتدا آقای قنبری به نام من نوشته بود و درنهایت تصمیم گرفته شد که این ترانه به آلبوم خانم گوگوش منتقل بشه. من شک ندارم که هم خانم گوگوش و هم آقای قنبری به یاد دارند که چهگونه شد که این ترانه به آلبوم خانم گوگوش منتقل شد.ر
*
خانم گوگوش و آقای قنبری در دفتر کار من بودند که آقای قنبری خط هایی از ترانهی آخرینخبر را که خانم گوگوش باید میخوندند و خط هایی را که من باید میخوندم را انتخاب کرد. ما همهی کارهامونو تیم ورک انجام میدادیم و هرگز هیچ کدام از ما، افکارمان را به هم تحمیل نمیکردیم. شک ندارم که ترانهنویس خوب شهر ما به یاد داره که خودش انتخاب کرد که کدوم خط را کی بخونه.ر
*
در منزل خانم گوگوش، باز هم آقای قنبری خودش طرح انتخاب نام آلبوم را دادند و خانم گوگوش هم پذیرفتند. همیشه وقتی که کاری به یک خواننده ارایه میشه، ترانهسرا و آهنگساز میآیند و کارشونو ارایه میدهند، اگر خواننده اون کار را دوست نداشته باشه نمیخونه و میگه کار دیگری به من ارایه بدهید.ر
*
در ترانهی آخرین خبر چند مصراع معروف هست : پیش تو ستارهها آخر صف / بهترین خبر همین حضور تو / خبر توقیف یک صدای خوش ... ر
آقای قنبری میتونند اعلام کنند که این مصراعها را برای خانم گوگوش ننوشتند، اونوقت من میخندم!! چون پیش تو ستارهها آخر صف در جواب یکی از دوستان به اصطلاح سیاسی، یکی از آقایون به اصطلاح سیاسی که روی خط رادیو خطاب به خانم گوگوش گفته بود: خانم گوگوش برو ته صف! نوشته شد و آقای قنبری در جواب اون آقا این مصراع پیش تو ستارهها آخر صف را نوشتند. پس اشارهی مستقیم آقای قنبری به خانم گوگوش هست.ر
*
رفتارهنرمندان پیشکسوت باید طوری باشه که بچههای جوان از آن ها یاد بگیرند که از درخشش و اوج یکدیگر لذت ببرند و متاسفانه چنین چیزی را اینجا نمیبینند که یاد بگیرند.ر
**
*
*
من فقط در مورد بخش موسیقی حرف نمیزنم، در هر بخشی از هنر، من فکر میکنم کار هنرمند فرهنگسازیست، فرهنگسازی در جهت مثبت. نمیشه مردم را فریب داد. اگر جلوی دوربین تلویزیون یا میکروفن مردم را فریب بدهی ، متعهد نیستی، اگر از هنرت سوءاستفاده کنی و مردم را برای دلار و شهرت بیشتر فریب بدهی متعهد نیستی. وقتی جلوی دوربین تلویزیون بنشینی و آن چیزی را که نیستی، به هر شکلی بگویی که من هستم!! باید خالص باشی. مردم هم وقتی به چشمهای کسی که جلوی دوربین نشسته نگاه میکنند، میفهمند که راست میگوید یا نه، مردم را نباید فریب بدهی.ر
*